محمدصدرامحمدصدرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

قصه ی تلخ تب

بازم قصه ی تلخ تب ، تشنج ، بستری . صدا چیک چیک قطره های سرم مثل صدای تیک تیک ساعتهای اعدام منه. باور کن حاضرم همین الآن جونم و خدا ازم بگیره اما دیگه تورو اینجوری نبینم. الآن تو کنار من خوابیدی و من در انتظار اینکه پرستار نام تورو صدا بزنه که مرخص بشیم. اما چه فایده قصه ی التماس های من برای گرفتن نوبت دکتر و چشمهای معصوم و دل بیقرار تو دوباره شروع شد. خیلی احساس تنهایی و ترس دارم. یعنی آخرش چی میشه؟؟خدایا تو کجایی؟؟؟؟؟؟ به دادمون برس...............   ...
27 آبان 1395
1